همراهان سایت سلام
از این به بعد هرشب یک قسمت از داستان های زیبای ایرانی را در اختیار شما عزیزان قرار میدهیم و امیدواریم که نظرشما را جلب کنیم
داستان سهم من نوشته پرینوش صنیعی
قسمت 10
سرم را پایین انداختم و گفتم : نه خیر!
-اگه یه وقت اذیتت کرد بیا به خودم بگو ، همچین گوشش را می کشم که دیگه جرأت نکنه ناراحتت کنه.و به شوخی گوش حمید را کشید . حمید خندید وگفت:-نکش باباجون ، اینقدر که تو گوش ما رو کشیدی دیگه درازگوش شدیم.موقع خداحافظی مادرش بار دیگر مرا به گوشه ای کشید و گفت:-ببین دخترم از قدیم گفتن ، گربه رو دم حجله می کشن ، از همین حالا محکم جلوش وایسا ، نه اینکه باهاش دعوا کنیها ، با خوش اخلاقی ، خودت راهشو پیدا می کنی بالاخره تو زنی ، عشوه ای ، نازی ، قهری ، خواهشی ، خلاصه نذار شبهادیر بیاد خونه ، صبح سر ساعت بفرستش سر کار ، باید پای دوستاشو از زندگیت ببری ، انشاءالله زود هم بچه دار شو ،پشت سر هم ، امونش نده دو سه تا بچه که دور و برشو گرفت دیگه این مسخره بازیها از سرش می افته ، ببینم چقدرجربزه داری.موقع بازگشت حمید پرسید ، خوب مامانم چی می گفت ؟-هیچی می گفت مواظب شما باشم.-آره می دونم مواظب من باشی که با دوستام رفت وآمد نداشته باشم ، آره ؟-ای.-توچی گفتی ؟-هیچی چی بگم ؟-باید می گفتی من که ، مأمور جهنم نیستم ، که زندگی رو براش زهر مار کنم.-من چطوری روز اول می تونم همچین حرفهایی به مادر شوهرم بزنم.-امان از دست این زنهای قدیمی ، اصلاً مفهموم ازدواج رو درک نمی کنن ، زنو یک زنجیری می دونن برای بستن دستو پای مرد بیچاره ، در صورتیکه مفهوم ازدواج همراهی ، تفاهم ، پذیرش خواستهای طرفین و حقوق مساویه ، به نظر توغیر از اینه ؟-نه ، کاملاً حق با شماس ، و در دل اینهمه بزرگواری و شعورش را ستودم.-اینقدر از ی بی شعوری که مدام از شوهراشون می پرسن کجا بودی ؟ با کی بودی ؟ چرا دیر اومدی ؟ چرا نیومدی؟ بدم می آد ، تو ماها زن ومرد حقوق مشخص و مساوی دارن ، هیچکدوم هم حق ندارن دیگری رو به بند بکشند ، یهکارهایی که دوست نداره وادارش کنن ، یا استنطاق کنند.-چه خوب! .
برای مشاهده ادامه داستان به ادامه مطلب بروید.
twin rozblog
درباره این سایت